شهریار کوچولو گفت: -سلام!
پیلهور گفت: -سلام.
این بابا فروشندهی حَبهای ضد تشنگی بود. خریدار هفتهای یک حب میانداخت بالا و دیگر تشنگی بی تشنگی.
شهریار کوچولو پرسید: -اینها را میفروشی که چی؟
پیلهور گفت: -باعث صرفهجویی کُلّی وقت است. کارشناسهای خبره نشستهاند دقیقا حساب کردهاند که
با خوردن این حبها هفتهای پنجاه و سه دقیقه وقت صرفهجویی میشود.
-خب، آن وقت آن پنجاه و سه دقیقه را چه کار میکنند؟
ـ هر چی دلشان خواست...
شهریار کوچولو تو دلش گفت: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقتِ زیادی داشته باشم خوشخوشک به طرفِ یک چشمه میروم...»